قوله تعالى: و لما جاءتْ رسلنا لوطا سی‏ء بهمْ و ضاق بهمْ ذرْعا الآیة.


اشارت است بکمال حزن لوط و غایت درد و اندوه وى در راه دین، هم تشریف است او را هم بشارت، تشریف است از آن روى که عزت قرآن او را جلوه میکند، و از اندوه وى عالمیان را بر آتش اندوه مى‏نشاند، و خلعت مثوبت روز دولت ایشان را میدوزد، و بشارت از آن است که هر کرا بر آمدن مراد در طالع وى بود، نخست تیر بى‏مرادى در کام وى نشانند، و بر درد و اندوهش اندوه فزایند، آن گه چون یکبارگى دل خویش باندوه سپرد، و از راه مراد خود برخاست، محبت حق او را در پرده عصمت خویش گیرد که: «ان الله یحب کل قلب حزین» دوست دارد الله دلى که همه غم نادیدن وى خورد، همه بار درد نایافت وى کشد، اندوهش بدان دهد تا روزى گوید، که: لا تحْزنْ ترس و بیم در دلش افکند، تا در وقت نزع او را گوید که: لا تخفْ آن ساعت که بنده مومن را در خاک نهند، و آن خر پشته گور بر سینه عزیز او نصب کنند، دوستان متفکر حال او، خویشان متحیر انتقال او، دل وى پر از اندوه و بیم گشته، میان نواخت و سیاست درمانده، گوش بر غیب نهاده، تا خود چه خطاب آید و با وى چه کنند، بنده درین سوز و حسرت بود، که فضل الهى در رسد، لطف ایزدى در پیوندد، خطاب آید، بنعمت اکرام و افضال، عبدى ترکوک و عزتى و جلالى لانشرن علیک رحمتى، بنده من دوستان مجازى ترا رها کردند غم مخور و اندوه مدار که ما ترا واپناه رحمت خویش گرفتیم، و در روضه رضوان جاى تو ساختیم، همانست که رب العزة گفت: ألا تخافوا و لا تحْزنوا و أبْشروا بالْجنة اینست بار درخت اندهان، و غایت درد دوستان، نه از گزاف گفت آنچه پیر طریقت گفت: الهى! نصیب این بیچاره ازین کار همه درد است، مبارک باد که مرا این درد سخت در خورد است، بیچاره آن کس که ازین درد فرد است، حقا که هر که بدین درد ننازد ناجوانمرد است.


هر درد که زین دلم قدم بر گیرد زان با هر درد صحبت از سر گیرد


دردى دگرش بجاى در برگیرد.


کآتش چو رسد بسوخته اندر گیرد.

قال لوْ أن لی بکمْ قوة أوْ آوی إلى‏ رکْن شدید قال ابن عطاء لو ان لى بکم قوة من نفسى لمنعتکم من معصیة ربى و لو ان المعرفة بیدى لا وصلتها الیکم، آن مهجوران درگاه عزت و زخم خوردگان عدل ازل گرد سراى لوط برآمدند بقصد آن عزیزان، بر مخالفت فرمان، و آن کار بر لوط دشخوار شد و رنج دل وى در حق آن مهمانان بغایت رسید، و بى آرام گشت از سر تحیر گفت: لوْ أن لی بکمْ قوة با آن همه رنج که از ایشان دید شفقت از ایشان هم باز نگرفت و آرزوى توفیق و هدایت ایشان در دل خود راه داد، گفت: اگر کلید معرفت و هدایت بدست من بودى، بر دلهاى ما در معرفت گشادمى، و شما را باین عصیان و خذلان فرو نگذاشتى لکن چه سود که این کار بدست من نیست، و هدایت بخواست من نیست، همانست که مصطفى (ص) را گفتند: «لیْس علیْک هداهمْ و لکن الله یهْدی منْ یشاء» یا محمد هدایت و غوایت خلق حقایق تعزز ماست، و خصایص تفرد ما، بر تو جز از دعوت نیست، و راه نمودن جز کار الهیت ما نیست.


فلما جاء أمْرنا جعلْنا عالیها سافلها سنة الله فى عباده قلب الاحوال علیهم، و الانقلاب من سمات الحدوث، و الذى لا یزول و لا یحول فهو الذى لم یزل و لا یزال بنعوت الصمدیة، گردش احوال و تیرگى روزگار نعت حدثان است، و سرانجام بندگان است، روزى ایشان را نعمت، و روزى غمانست، یکى بى کام و بى‏نوا یکى شادان و نازان است، از آن گه چنین و گه چنان است، که از خاک مختلط آفریده، و بآب تغیر سرشته، و تا بدانى که یکتا و یگانه خداست که در صفت او تغیر نه، و در نعت او تبدل نه، و با او هیچ منازع و مشارک نه، آن را که خواهد بفضل خود نوازد، و او را به وى حاجت نه، و آن را که خواهد بعدل خود راند، و از کس بیم نه، آن گه در آخر آیت گفت: و ما هی من الظالمین ببعید این چنان است که گفتند:


و من یرنى فلا یغتر بعدى


فان لکل معصیة عقابا